GOLHA..............گلها

ساخت وبلاگ
دخترک خنده کنان گفت که چیستراز این حلقه زرراز این حلقه که انگشت مرااین چنین تنگ گرفته است به برراز این حلقه که در چهره اواینهمه تابش و رخشندگی استمرد حیران شد و گفتحلقه خوشبختی است حلقه زندگی استهمه گفتند : مبارک باشددخترک گفت : دریغا که مراباز در معنی آن شک باشدسالها رفت و شبیزنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زردید در نقش فروزنده اوروزهایی که به امید وفای شوهربه هدر رفته هدرزنپریشان شد و نالید که وایوای این حلقه که در چهره اوباز هم تابش و رخشندگی استحلقه بردگی و بندگی است GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 9:17

تا مه روی تو از چاک گریبان سر زدگفتی از جیب افق نیر رخشان سر زدتا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلفصبح امید من از شام غریبان سر زدصبح نورانی دیدار تو طالع نشدهای دریغا که شب تیرهٔ هجران سر زدهر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطتهمه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زدخط به گرد لب جان بخش تو می‌دانی چیستظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زداز سر خاک شهیدان تو ای سخت کمانعوض لاله همی غنچهٔ پیکان سر زدصورت خوب تو از عالم معنی برخاستشعله آه من از سینهٔ سوزان سر زدیارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوندگر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زدخبر از حال اسیران محبت می‌دادناله‌ای کز دل مرغان گلستان سر زدگر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیستکاین گناهی است که از عالم امکان سر زدفروغی بسطامی GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 9:17

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست بر آورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگیادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کنلحظه ای چند بر این آب نظر کنآب آیینه عشق گذران استتو که امروز نگاهت به نگاهی نگران استباش فردا که دلت با دگران استتا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کنبا تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانمسفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانمروز اول که دل من به تمنای تو پر زدچون کبوتر لب بام تو نشستمتو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستمبازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتمتا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتمحذر از عشق ندانمسفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانماشکی از شاخه فرو ریختمرغ شب ناله تلخی زد و بگریختاشک در چشم تو لرزیدماه بر عشق تو خندیدیادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدمپای دردامن اندوه کشیدمنگسستم نرمیدمرفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر همنه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر همنه کنی دیگر از آن کوچه گذر همبی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتمفریدون مشیری GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1402 ساعت: 20:14